نجوا
حرکت میکند .. روی سپیدی کاغذ
ردش به جا می ماند..
حرف هایی ست برای گفته شدن.. فریب می دهد
میخوانی.. می مانی..
متحیر!
ب نجوایش گوش بده..
کسی تو را میخواند..
می خواهد!
حرکت میکند .. روی سپیدی کاغذ
ردش به جا می ماند..
حرف هایی ست برای گفته شدن.. فریب می دهد
میخوانی.. می مانی..
متحیر!
ب نجوایش گوش بده..
کسی تو را میخواند..
می خواهد!
این روز هایی که دیگر هوایم را نداری..
راه من تا تو.. بارهاست پیموده ام..
شاید دست نیافتنی شدی!!!
خیالی نیست...
محو می شوم در تو.
این تمام پایان من است!!
مردانه حرف میزند..
مردانه قول می دهد و مردانه پایش می ایستد..
اما باز هم پر از احساس است
لطیف است..
جا میزند..
جایی دست های محکم تو را کم دارد..
چون او یک "زن" است
شبیه گلوله های برف...سفید..پاک....
آب میشود برای تو...
تمام شد .
حسین پناهی
تمام حسرت هایم را جمع میکنم...
دلم سال هاست آن ها را یکی یکی می شمارد..
بغضی میشود در گلو.. اشکی در چشم..
آن ها را ورق بزن و بخوان...
یه روز یه ترکه..
.
.
.
زیـــره خروار خــروار آوار گیـر کــرده بــود....
دستانی سرد..
تنها مانده اند از بی تویی..
خودم را در آغوش میکشم..
گونه هایم خیس میشوند!
تمام سهم من از تو...!!!